Article

سهراب رزاقی، پژوهشگر جامعه مدنی“جامعه مدنی ایران” در سومین سالگرد شکل‌گیری “جنبش سبز” موضوع یک میزگرد در شهر کلن آلمان بود. در این میزگرد سخنرانان با بررسی جنبه‌های مختلف، تاکید داشتند که جامعه مدنی نیرومند عامل اصلی گذار ایران به دموکراسی خواهد بود.

مقاله ای که در ادامه می آید متن کامل سخنرانی ارائه شده دکتر سهراب رزاقی٬ فعال جامعه مدنی، در کنفرانس کلن – آلمان است که از سوی کنشگران داوطلب ، اتحاد برای ایران کلن – بن و موسسه‌ی شفافیت برای ایران در تاریخ ٢٣ ژوئن ٢۰١٢ ، برگزار شد.

 

 

سهراب رزاقی، پژوهشگر و فعال جامعه مدنی

جنبش سبز نیرومندترین جنبش اجتماعی در سی سال اخیر در جامعه ایران بوده که توانسته است ادبیات، زبان و واژگان جدیدی خلق کند و حیات اجتماعی میلیون ها شهروند ایرانی را در زمانها و مکانهای متعدد به نمایش در آورد. در عین حال جنبش سبز مدرن ترین جنبش اجتماعی در تاریخ ایران معاصراست که در شعار محوری آن یعنی“رای من کجاست” متجلی می گردد. به گمان من این کلمه یا مفهوم “من و فردیت” درطول صد سال گذشته درانقلاب های بزرگی همچون مشروطیت، نهضت ملی نفت و انقلاب ۵۷، به هیچ وجه ، در هیچ کجا و در هیج گفتاری، نه گفته شده و نه به آن اهمیت داده شده و ارزش و بار آن، در هیچ سطحی از ادبیات سیاسی ایران بازگویی نشده است. علیرغم اینکه اکنون در آغاز سومین سالگرد جنبش سبز قرار داریم اما موضوع سخنم در این نشست، جنبش سبز و واکاوی پیرامون مسایل آن به مثابه یک جنبش اجتماعی نیست و آن را به زمانی دیگر وا می گذارم. بلکه موضوع اصلی سخنم در جمع شما، بررسی وضعیت جامعه مدنی سه سال پس از آغاز جنبش سبز در ایران است. از اینرو تلاش می کنم مباحثم را برای ارائه در سه بخش سامان دهم.

ابتدا تصویری اجمالی از وضعیت کنونی جامعه مدنی ایران ارائه خواهم داد وسپس به موضوع جنبش سبز و ارتباط آن با دیگر عرصه های جامعه مدنی می پردازم و پاسخ به چرایی ناکامی جنبش سبز و جامعه مدنی در دستیابی به اهداف خود در طی سه سال اخیر ونهایتا به ترسیم چشم انداز جامعه مدنی درایران خواهم پرداخت.

اما من اجازه می‌خواهم قبل از ورود به بحث درباره‌ی جامعه‌ی مدنی، مفروضه (Assumption) بنیادین خودم را در غالب یک گزاره بیان کنم. با گفتارهای پوپولیستی و یک جامعه توده ایی ، دموکراسی پایدار شکل نمی گیرد. بلکه شکل گیری دموکراسی پایدار در جامعه در گروی بسط یک زندگی انجمنی وجامعه مدنی پویا و شاداب است. ازاینرو من معتقدم تنها راه برون رفت جامعه ایرانی برای گذار و تحکیم دموکراسی، گذار از یک جامعه مدنی ضعیف به یک جامعه مدنی قوی می باشد.

مقصودم از جامعه مدنی قوی، جامعه ی مدنی است که پیوسته، منسجم، گسترده، کارآ و دارای اراده معطوف به عمل بوده واز پایگاه گسترده اجتماعی برخوردار باشد و گروه ها و نیروهای اجتماعی حاشیه نشین و به حاشیه رانده شده عرصه سیاست و اجتماع را در زمانها و مکانهای مختلف نمایندگی کند واز نقش و مسئولیت سیاسی خود در جغرافیای قدرت و پیشبرد پیکارهای اجتماعی اگاه است و از توانایی لازم برای پیشبرد فرایند دمکراتیک سازی وتحکیم آن، تحدید قدرت سیاسی و پاسخگو کردن دولت و شفافیت بخشی عرصه سیاست و اجتماع برخوردار است.

ترسیم وضعیت جامعه‌ی مدنی ایران

از منظرها و رویکردهای مختلف می‌توان به ترسیم وضعیت جامعه‌ی مدنی پرداخت. ولی قبل از ورود به بحث، لازم است مشخص کنیم مقصود و منظور ما از جامعه مدنی چیست با توجه به اینکه امروزه تعابیر و تفاسیر متعددی در باب جامعه مدنی مطرح میشود . اگر نتوانیم جامعه مدنی را بدرستی مفهوم بندی کنیم این مفهوم در حد یک شعار سیاسی باقی خواهد ماند. وضعیتی که اکنون مفهوم جامعه مدنی در جامعه ایرانی در بین برخی از کنشگران مدنی بویژه نیروهای سیاسی بدان دچار شده است

منظور من از جامعه مدنی، عرصه ای از جامعه است که در آن جنبش ها، گروه ها و نیروهای اجتماعی مستقل و خود سازمان یافته برای تحدید قدرت سیاسی، قدرت یابی شهروندان، دفاع از حقوق بشر، حقوق شهروندان و دفاع از منافع صنفی شان فعالیت می کنند.

من در این گفتار تلاش می کنم برای ترسیم وضعیت جامعه‌ی مدنی، از چهره های متعدد جامعه‌ی مدنی در جامعه ایرانی سخن بگویم. چرا که معتقدم جامعه مدنی یک پدیده همگن و منسجم نیست، بلکه مانند همه پدیده های اجتماعی دارای چهره های متعددی است، چهره های آشکاروپنهان. و ترسیم هریک از چهره های جامعه مدنی، می تواند مارا در فهم پیچیدگی های جامعه مدنی یاری نماید واین نکته را باید اضافه کنم که هریک از چهره ها، تنها بخشی از واقعیت جامعه مدنی را توضیح می دهد نه تمام واقعیت آنرا؛ و هر یک از آن وجوه نیز، کارویژه یا کارویژه هایی را در سطح جامعه برعهده دارند. شناخت هر یک از وجوه آن میتواند ما را در شناخت ماهیت جامعه مدنی، میزان توانایی و اثر بخشی آن در تحولات ودگرگونی های اجتماعی جامعه ایرانی و ترسیم نقشه راه در برنامه یا برنامه های جامعه مدنی سازی یاری رساند. با این مقدمه کوتاه اگر از این منظر بخواهیم به ترسیم وضعیت جامعه مدنی در ایران بپردازیم، ما میتوانیم از چهار چهره از چهر ه های آن سخن بگوییم؛ گرچه ممکن است برخی از چهره ها با چهره های دیگر در برخی از موارد همپوشانی هایی هم داشته باشند.

اولین چهره جامعه مدنی، وجه تکنیکی و ابزاری آنست که مهمترین کارویژه اش، خدماتی بودن آنست وشکل سازمانی شان در برگیرنده اشکالی از انجمن های سنتی و مدرن است که شامل سازمانهای خیریه ایی، بهداشتی و درمانی می باشد. این وجه جامعه مدنی بخش بزرگی از سپهرعمومی را اشغال کرده است. این وجه جامعه مدنی از قدمت تاریخی برخوردار است و سابقه دیرینه در تاریخ ایران زمین دارد و دارای پایگاه نسبتا گسترده اجتماعی است و مهمترین مشخصه این وجه جامعه مدنی، بی تفاوتی سیاسی و سیاست گریزی آنست و نماد جامعه مدنی “در خود” در جامعه ایرانی است جامعه ایی که نسبت به نقش و مسئولیت اجتماعی و سیاسی خود آگاه نیست و سیاست انزواگزینی را پیشه نموده است. این وجه جامعه مدنی در طول چند سال گذشته کمترین آسیب را بخود دیده و همچنان به فعالیتهای امدادی و خیریه ایی خود ادامه می دهد

دومین چهره ایی که از جامعه مدنی در ایران می توان از آن سخن گفت جامعه مدنی به مثابه ابزار سلطه است دولت در کنار ابزار سرکوب و دستگاههای ایدئولوژیک خود از جامعه مدنی بمثابه ابزار سلطه و مشروعیت بخشی به سیاستها و برنامه های خود بهره می گیرد. برخی از پژوهشگران این وجه جامعه مدنی را “جامعه مدنی زرد” می نامند جامعه مدنیی که توسط موسسات و دستگاههای دولتی ساخته شده و مهمترین کارویژه این وجه جامعه مدنی، پیشبرد برنامه ها و سیاستهای دولت در عرصه مدنی، تسخیر فضاهای مدنی و عمومی، و سخن گفتن بدروغ بنام جامعه مدنی ایران در مجامع و اجلاس های بین المللی مانند شورای حقوق بشر، اجلاس زنان، ریو + ۲۰ و… است. همچنین آنان، باز تولید کننده گفتارهای ایدئولوژیک وروابط و مناسبات حاکم بر دولت در عرصه جامعه مدنی هستند.

در سه سال گذشته – بعد از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ – دولت ایران از یکسو تهاجم گسترده ایی علیه جامعه مدنی مستقل سامان داده و تلاش می کند تمامی اشکال و مظاهر جامعه مدنی مستقل را تخریب و نابود کند اما از سوی دیگر بشدت در حال ساختن جامعه مدنی موردنظرش است وبرنامه های متعدد ظرفیت سازی را برای توانمند سازی کنشگران و سازمانهای جامعه مدنی وابسته در اقصی نقاط ایران به اجرا در آورده است. متاسفانه در این پروژه ، آژانس های سازمان ملل متحد در ایران نیز به کمک دولت شتافته ونقش مهمی را در فربه ساختن جامعه مدنی بمثابه ابزار سلطه برعهده گرفته اند و تمامی برنامه های خود را در ایران از طریق سازمانهای جامعه مدنی وابسته به دولت به اجرا گذاشته اند. گرچه جامعه مدنی زرد، پدیده جدیدی در تاریخ ایران معاصرنیست و همواره بخشی از جامعه مدنی را تسخیر نموده است اما در سه سال اخیر روند جامعه مدنی سازی از سوی دولت وارد فاز جدیدی شده است که بصورت نظاممند به پیش می رود.

چهره دیگرجامعه مدنی، وجه سنتی بودن آنست. این وجه جامعه مدنی در برابر جامعه مدنی مدرن صف آرایی کرده است و به جامعه مدرن و شیوه زندگی دموکراتیک به مثابه خصم و دشمن می نگرد این چهره جامعه مدنی، با پلورالیسم، سنت روشنگری غرب و ناسیونالیسم ایرانی سرستیز داشته و در مقابل بر رهبری، انضباط اجتماعی و اخلاقی، ارزشهای سنتی و کنترل فرهنگی تاکید می گذارد. مهمترین ویژگی جامعه مدنی سنتی، دینخویی اوست وگفتمان های سنت گرایی ایدئولوژیک براین وجه جامعه مدنی مسلط است. این چهره جامعه مدنی، در برگیرنده بخش بزرگی از نهادهای صنفی بازار، هیات های مذهبی، انجمن های دینی و جنبش های موعود گرا هستند. در سالهای اخیر این وجه ازجامعه مدنی نه تنها تضعیف نشده بلکه در مواردی تقویت نیز شده است

چهارمین چهره، وجه رهایی بخشی و برابری جامعه مدنی است. در این وجه، به جامعه مدنی بمثابه یک نیروی اجتماعی و حامل تغییربرای ایجاد جامعه مبتنی بر عدالت، بدون تبعیض و خشنونت و… نگریسته می شود. در این چهره جامعه مدنی” در خود” به جامعه مدنی “برای خود” ارتقاء یافته و جامعه مدنی به نقش و مسئولیت اجتماعی – سیاسی خویش آگاهی داشته و برای آن پیکار می کند. گفتان های مسلط براین وجه جامعه مدنی، گفتمانهای دموکراسی، حقوق بشر و صلح است. مهمترین کارویژه اش، دفاع از حقوق انسانی، صنفی وبسط زندگی انجمنی است. این چهره جامعه مدنی در برگیرنده بقایای سازمانهای جامعه مدنی در دهه ۷۰ و ۸۰ ، جنبشهای زنان، دانشجویان، کارگران و جنبش حقوق مدنی – سیاسی ایران یعنی جنبش سبز است. علیرغم سرکوب گسترده با قبض وبسط هایی، با امید وناامیدی هایی به حیات وپیکار خود، همچنان ادامه می دهند.

در سه سال گذشته این وجه جامعه مدنی بیشترین آسیب ها را دیده و بیشترین هزینه را پرداخت نموده است و بخش بزرگی از آن تخریب شده است و تعداد زیادی از انجمن ها و سازمانهایی مدنی که در دو دهه اخیر بویژه در دوران آزاد سیاسی تاسیس شده بودند از بین رفته اند به عبارت دیگر در این دوران بدلیل فضای نظامی – امنیتی مسلط بر جامعه ، ماشاهد مرگ خاموش صدها انجمن در ایران هستیم تنها در سال ۱۳۹۰ ، بیش از ۸۹ سازمان و انجمن در ایران منحل شده اند. بدون اینکه صدایی از آنان در جایی منعکس شود.

یکی دیگر از تحولات مهم در عرصه جامعه مدنی درسال های اخیر، دگردیسی در شکل کنش های مدنی است . در سه سال گذشته ، ما شاهد بازگشت “محفلیسم” بعنوان مهمترین شکل فعالیت دربین کنشگران مدنی هستیم، گرچه همزمان اشکالی ازفعالیت جامعه مدنی زیر زمینی نیز در جامعه ایرانی پدیدار گشته است. دراینجا لازم است برای درک بهتر کنش های مدنی، اشاره ایی داشته باشم به سنخ شناسی از اشکال فعالیت مدنی در سی سال اخیر، از این منظر اگر بخواهم تبارشناسیی از فعالیت مدنی انجام دهم می بایست ازچهار گونه فعالیت و پیکارمدنی در جامعه ایرانی سخن گفت. اولین شکل فعالیت و پیکار مدنی در دهه ۶۰ همزمان با سرکوب گسترده نیروهای سیاسی، جنگ عراق و ایران، حاکمیت پوپولیسم و هیجانات انقلابی آغاز می گردد که بصورت “محفلی، زیرزمینی، نشست های دوستانه و خانگی” است.

دومین شکل فعالیت های مدنی مربوط می شود به دهه ۷۰ و نیمه اول دهه ۸۰ همزمان با پایان جنگ عراق و ایران، باز گشت گفتمان توسعه ، فروکش کردن هیجانات انقلابی و نهایتا آغاز دوران آزادسازی سیاسی(۱۳۸۴ – ۱۳۷۶) در جامعه ایرانی است در این دوران، کنش های مدنی “سازمان یافته وانجمنی” جایگزین فعالیتهای مدنی محفلی می گردد و در این دوران، علیرغم محدودیتهای فراوان، تعداد زیادی از انجمن ها و سازمانهای جامعه مدنی در اقصی نقاط ایران زمین، ظهور و بروز می یابند .

اما پس از نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری وبا روی کار آمدن یک طبقه جدید سیاسی در ایران و بازگشت مجدد پوپولیسم در عرصه سیاست و… سومین شکل کنشگری مدنی در بین کنشگران مدنی رواج می یابد. فعالیت های مدنی بصورت “شبکه ایی و جنبشی” در دنیای مجازی و واقعی جایگزین فعالیت های مدنی سازمانیافته می شود .

اما با انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و حوادث پس از آن و با سر کوب گسترده کنشگران جامعه مدنی و نیروهای سیاسی وانقباض جامعه مدنی و جامعه سیاسی ، کنشگران مدنی بناچار به شکل فعالیت مدنی دردهه ۶۰ بازگشت نموده وفعالیت های مدنی به شکل محفلی و زیر زمینی و مجازی را در دستور کار قرار می دهند و به فعالیت های خود ادامه می دهند.

جنبش سبز و ارتباط آن با دیگر عرصه های جامعه مدنی

محور دیگر گفتارم در این نشست، موضوع جنبش سبز و ارتباط آن با دیگر عرصه های جامعه مدنی است و پاسخ به چرایی ناکامی جنبش سبز و جامعه مدنی در دستیابی به اهداف خود در طی سه سال اخیر است.

جنبش سبز در جامعه ایرانی، در بطن جنبش گسترده تر اجتماعی که می توان آنرا جنبش حقوق مدنی – سیاسی نامید شکل گرفته است. جنبش حقوق مدنی – سیاسی ایران در دو، سه دهه اخیر اساسا واکنشی در برابر شیوه حکومتگری، تحمیل سبک خاص زندگی وحیات اجتماعی – سیاسی، نقض گسترده حقوق مدنی و حقوق بشر، بحرانها و نا بسامانی های دیگرجامعه ایرانی در یک کلام علیه دولت دروغ است. عمده جذابیت جنبش سبز، ناشی از نیروی اخلاقی و وعده هایی است که برای رهایی حاشیه نشینان و حاشیه رانده شدگان از دروغ، تقلب، محرومیت ، تبعیض، بی عدالتی و آزادی عرضه می دارد. و تلاش می کند که نیروهای اجتماعی را حول مفهوم اخلاقی مشترکی از عدالت و رهایی به حرکت در آورد.

علیرغم قبض و بسط ها و فراز وفرودهای جنبش سبز در طی سه سال گذشته یکی از دستاوردهای مهم آن، شتاب بخشدن به فرسایش منابع مشروعیت بخش قدرت، ترک برداشتن ساختارآن و فروپاشی اسطوره های قدرت در ایران است گرچه اسطوره های قدرت در جمهوری اسلامی از زمانهای پیش در حال فروپاشی بوده اند، اما در سه سال گذشته، اين فروپاشی بسيار پرشتاب تر و ويرانگر تر شده است. يکی از نشانه های فرسايش، نياز حکومت به توسل مستمر به خشونت و ابزار سرکوب است.

شکل گیری اپوزیسیون قوی در درون حکومت و ارتباط آن با گروههای دیگر اجتماعی وهمسو کردن اپوزیسیون حاشیه نشین وبه حاشیه رانده شده جمهوری اسلامی، یکی دیگراز دستاوردهای مهم جنبش سبز است. در گذشته همواره صاحبان قدرت در ایران توان آنرا داشته اند که با بکار گیری دستگاههای ایدئولوژیک و ابزارهای سرکوب همواره اپوزیسیون را به حاشیه برانند وسرکوب آنها را یک امر اخلاقی و کنش اخلاقی برای نجات مردم و انقلاب وانمود کنند ولی اکنون برای اولین بار اپوزیسیونی در درون نظام مسلط شکل گرفته که با بکارگیری تمامی ابزارهای سرکوب و دستگاه ایدیولوژیک قادر به حاشیه راندن آن نیستند وآنان روز به روز قویتر و قدرتمند تر می شوند.

اما سئوال اساسی آنست علیرغم دستاورده های بزرگ، که برخی از آن موارد را برشمردم چرا جنبش سبز و جامعه مدنی ایرانی نتوانسته است به موفقیت یعنی تغییر اجتماعی – سیاسی برای گذار به دمکراسی دست یابد. در اینجا من قصد ندارم به بررسی دلایل عدم موفقیت جنبش سبز بمعنای کلی بپردازم بلکه برای پاسخ گویی به این سئوال، تنها به بیان ویژگی ها و مختصات جامعه مدنی ایرانی می پردازم و همچنین چرا در سه سال اخیر، سایربخش های جامعه مدنی به یاری جنبش حقوق مدنی – سیاسی یعنی جنبش سبز بر نخاستند و به خواب زمستانی خود ادامه دادند ویا بالعکس چرا جنبش سبز نتوانست سایر بخش های جامعه مدنی برای پیکار اجتماعی علیه دولت دروغ بسیج نماید. این موضوع از آن جهت مهم است من فکر می کنم آینده تحولات اجتماعی جامعه ایرانی را مهمترین سازه جامعه مدنی یعنی جنبش های اجتماعی رقم خواهند زد.

اما یک نکته را باید متذکر شوم که هدفم از بیان مختصات جامعه مدنی برجسته کردن نکات منفی آن نیست بلکه تاکیدم روی یافتن راه کارهایی برای برون رفت از وضعیت کنونی، چگونگی بازسازی و مرمت جامعه مدنی تخریب شده و گذار به جامعه مدنی قوی است اما مختصات جامعه مدنی در ایران :

یکی از مختصات مهم جامعه مدنی ایرانی، چند پارگی وگسیختگی آنست چندپارگی و گسیختگی ناشی از شکافهایی است که در عرصه جامعه مدنی وجود دارد شکاف هایی مانند مرکز و پیرامون، سنتی و مدرن، دینی و سکولار و…. این شکافها مانع جدی برای اقدام اجتماعی و اراده معطف به عمل در عرصه جامعه مدنی است بهمین خاطر در سه سال اخیر، جنبش سبز بعنوان یکی از سازه های جامعه مدنی بدلیل وجود برخی از شکافها و گسست ها در عرصه جامعه مدنی نتوانسته است در سطح جغرافیایی و عمق اجتماعی گسترش یابد و همچنین سایر بخش های جامعه مدنی را برای ایجاد تغییر بسیج نماید.

محدود بودن یکی دیگر از مختصات جامعه مدنی در جامعه ایرانی است علیرغم رشد و گسترش سازمانهای جامعه مدنی و جنبش های اجتماعی در دو دهه اخیر، جامعه مدنی نسبت به جمعیت ۷۰ میلیونی جامعه ایرانی، از عمق و گستردگی چندانی برخوردار نیست. در چنین شرایطی، بخش بزرگی از جامعه مدنی ایرانی را، جامعه مدنی سنتی اشغال کرده است. بهمین خاطر جنبش سبز نتواسته است تاکنون کانون های مبارزه و پیکار اجتماعی را به همه مناطق و گروههای اجتماعی بکشاند.

یکی از نکات مهم دیگر آنستکه، جامعه مدنی در ایران در خود است نه برخود، به همین خاطر ناکارایی و ناکارآمدی یکی از مختصات جامعه مدنی در ایران است. بطور دقیق تر مقصودم آنست که بخش عمده ایی از جامعه مدنی فاقد آگاهی نسبت به نقش، مسئولیت ها و وظایف خویش بوده و از اینرو نمی تواند به تعریف خود بپردازد بهمین خاطر جنبش سبز گرچه در مراحل اولیه شکل گیری اش در بسیج توده ها نسبتا موفق بود اما هرگز نتوانست سایر عرصه های جامعه مدنی مانند اتحادیه صنفی و کارگری، تشکلها و انجمن های کارفرمایی و حمل نقل، سازمانهای غیردولتی و… را برای پیکار اجتماعی بسیج نماید

فقدان نمایندگی گروه ها و نیروهای اجتماعی، یکی دیگر مختصات جامعه مدنی در ایران است. جامعه مدنی تا کنون نتوانسته با گروههای اجتماعی و محلی ارتباط نزدیک برقرارنموده و پایگاه اجتماعی خود را گسترش دهد. همچنین بدلیل ضعف های ساختاری نمی تواند بصورت کارآمد وکارا به نیازها و مطالبات گروه های اجتماعی وجوامع محلی پاسخ دهد و تقاضاها و مطالبات گروه ها و اقشار اجتماعی را به طور موثر نمایندگی کند و منعکس کننده صداهای گروه های حاشیه نشین و به حاشیه رانده شده از عرصه سیاست و اجتماع جامعه ایرانی باشد.

نهایتا فقدان خلاقیت، نوآوری و ابتکار اجتماعی یکی دیگر از مختصات جامعه مدنی در ایران است کنشگران مدنی همانند نیروهای سیاسی، از ادبیات و واژگان سنتی بهره گرفته وقادر نیستند ادبیات، زبان و واژگان جدیدی خلق کنند که آنان را از سایر گروه ها اجتماعی و سیاسی متمایز کند و هویت بخش جامعه مدنی ایرانی باشد. گرچه جنبش سبز در این راستا گام بلندی برداشت اما هنوز جامعه مدنی نتوانسته ادبیات ، واژگان، زبان و هویت جدید و ماندگاری خلق کند. هم چنین جامعه مدنی فاقد ابتکار و خلاقیت در پیکار اجتماعی است بهمین خاطر جنبش سبز با مسدود شدن عرصه خیابان، نتوانست مدل دیگری برای پیکار اجتماعی فراروی کنشگران مدنی – سیاسی قراردهد.

با برشمردن مختصات جامعه مدنی ایرانی که بیانگر مختصات یک جامعه مدنی ضعیف است، اکنون سئوال محوری که فراروی همه کنشگران مدنی قرار می گیرد آنست که در وضعیت کنونی، جه باید کار کرد و چگونه می توان از یک جامعه مدنی ضعیف به سمت جامعه مدنی قوی حرکت کرد؟ من معتقدم در شرایط کنونی تنها راه برای گذار از جامعه مدنی ضیف به جامعه مدنی قوی آنستکه کنشگران مدنی از گام برداشتن همچون خوابگردها پرهیز نموده، تدوین و بکارگیری استراتژی های موثریی برای ظرفیت سازی و توانمند سازی کنشگران و سازمان های جامعه مدنی، تواناسازی محیط وترویج و حمایتگری(Advocacy ) و ترسیم نقشه راه را در دستور کار خود قرار دهند و به بازسازی و مرمت جامعه مدنی تخریب شده اقدام نمایند وهمچنین کنشگران و سازمانهای جامعه مدنی نیازمند رسانه/ رسانه هایی برای رساندن و انعکاس صدا/ صداهای گروه ها و نیروهای اجتماعی حاشیه نشین و به حاشیه رانده شده در جامعه ایرانی است و در عین حال هریک از کنشگران مدنی خود باید یک رسانه باشند.

چشم انداز جامعه مدنی درایران

نکته پایانی گفتارم در باره چشم انداز جامعه مدنی درایران است. گرچه در این وقت اندک مجال آن نیست بتفصیل درباره چشم انداز آینده جامعه مدنی ایرانی سخن بگویم، اما مقصودم از چشم انداز در این گفتار، پیش گویی نیست بلکه می خواهم روی این نکته تاکید کنم ترسیم چشم انداز، بستگی تام به شناسایی و شناخت روندهای مسلط در جامعه ، شرایط محیط داخلی و بین المللی، میزان اراده و توانایی قدرت سرکوب از سوی دولت، ظرفیت و توانمندی کنشگران مدنی ومیزان امکانات و منابع دردسترس انان، اتخاذ و بکارگیری طرح ها وبرنامه ها و استراتژی های موثر برای ساختن و بازسازی جامعه مدنی در ایران دارد.

با این مقدمه باید بگویم که من در بطن بدبینی گسترده، به آینده جامعه مدنی در ایران خوش بین هستم. بدبینی گسترده ام، از یکسو ناشی از نوع مواجهه برخی از کنشگران مدنی و سیاسی نسبت به مفهوم جامعه مدنی است؛ آنان که بدون درک مضمون جامعه مدنی، آنرا در حد یک شعار سیاسی تقلیل داده و نهایتا یک معنای میان تهی از آن ارائه می دهند و از سوی دیگر، وضعیت محیط سیاسی – اجتماعی جامعه ایرانی، پدیدار شدن وضعیت هابزی، رواج بی حسی اجتماعی، بسط اندیشه ها و پروژه های یاس آلود اجتماعی وگسترش نهیلیسم فکری و …. که جامعه مدنی درآن قرار دارد.

اما در کنار بدبینی فوق، نسبت به آینده خوشبین هستم، خوش بینی ام ناشی ازشکل گیری نسل جدیدی از کنشگران مدنی در جامعه ایرانی است که عمدتا نسل سومی های پس از انقلاب ۵۷ را در برمی گیرد، این نسل بدنبال رهایی اجتماعی است تا آرمانهای سیاسی . بهمین خاطر نسلی عملگرا، ضد آتوریته (اقتدار) و حق مدار- تاکید برحقوق شهروندی- است.

و دیگر، برنامه هایی مانند تاسیس دهها مدارس مدنی، برگزاری دوره های آموزشی رو در رو وآنلاین و… که توسط کنشگران برای گذار از جامعه مدنی ضعیف به جامعه مدنی قوی طراحی و به اجرا گذاشته شده است م و نهایتاً بنظر می رسد بخش بزرگی از کنشگران مدنی به این جمع بندی رسیده اند که برای دستیابی به دموکراسی پایدار، با گفتارهای پوپولیستی و جامعه توده ایی، حتی اگر در مطلوب ترین حالت ، منجر به جابجایی قدرت سیاسی در جامعه ایرانی شود، راه به جایی نخواهند برد. بهمین خاطر مرکز ثقل برنامه خود را برای دستیابی به دموکراسی پایدار، گذار از یک جامعه مدنی ضعیف به یک جامعه مدنی قوی قرار داده اند.

Navigation

Social Media