«جامعه مدنی ایران» در سومین سالگرد شکلگیری «جنبش سبز» موضوع یک میزگرد در شهر کلن آلمان بود. در این میزگرد سخنرانان با بررسی جنبههای مختلف، تاکید داشتند که جامعه مدنی نیرومند عامل اصلی گذار ایران به دموکراسی خواهد بود.
کاظم کردوانی، جامعه شناس و پژوهشگر در این نشست درباره «اهمیت و ضرورت بحث در باره جامعه مدنی و گفتمان سازی در این خصوص، جامعه مدنی در ایران در سه حکومت : قاجار، پهلوی، جمهوری حکومت اسلامی و امیدها و چشم انداز ها برای جامعه مدنی در ایران» سخن گفت. مقاله ای که در ادامه میآید متن کامل سخنرانی ارائه شده کاظم کردوانی٬ جامعه شناس، در کنفرانس کلن – آلمان است که از سوی کنشگران داوطلب، اتحاد برای ایران کلن – بن و موسسهی شفافیت برای ایران در تاریخ ۲۳ ژوئن ۲۰۱۲، برگزار شد.
با نگاهها و زاویه های متفاوتی میشود به تاریخ دیر پای استبداد در ایران پرداخت و در باره ی آن چون و چرا کرد، اما به گمان من از یک نگاه، که بسیار هم اساسی است، میتوان یکی از عاملهای اساسی آن را در نبود یک جامعهی مدنی قوی در ایران دانست. چه در ایران پیش از انقلاب مشروطیت و چه پس از آن تا به امروز. گرامشی، متفکر برجستهی چپ ایتالیایی، در سالهای 1931 و 1932 در یادداشتهایش در باره ی ماکیاولی (با طرح حوادث سالهای 1917 تا 1919 و شکست چپهای اروپایی) میگوید که : «در شرق حکومت همه چیز بود [کل موضوع حکومت بود] و جامعهی مدنی ابتدایی و ژله ای بود؛ در غرب، میان حکومت و جامعهی مدنی، رابطهی درستی وجود داشت و در حکومتی لرزان بلافاصله میشد یک جامعهی مدنی تنومندی را کشف کرد».
همین «جامعه مدنی ابتدایی و ژله ای»، یک معضل تاریخی ماست. ناگفته آشکار است که جامعه مدنی امروز ایران، بسیار پیش رفته تر از گذشته است و ما امروز شاهد حضور پررنگ یک گفمتان مدنی با نشاط و با دست آوردهای قابل اعتنایی هستیم. اما، بهررو ما کماکان با این مشکل تاریخی روبه رو هستیم و همین یک دلیل به خودی خودی اهمیت موضوع بحث و ضرورت جدی گفت و گو در باره ی آن و چاره اندیشی در این خصوص را آشکار میکند
در زمان درازی، بیش از دو هزار و سیصد سال، که اصطلاح جامعهی مدنی مطرح شده است. دست کم از زمان ارستو ( 322 تا 384 پیش از میلاد) تا به امروز، شاید در نگاهی بسیار کلی بتوان شش تعریف از جامعه مدنی را تفکیک کرد
نخست : تعریف ارستویی؛ دوم : تعریفِ هابز- لاک – روسو؛ سوم : تعریفِ هگل؛ چهارم : تعریفِ مارکس؛ پنجم : تعریفِ گرامشی؛ ششم : تعریفِ نظریه پردازان مدرن بر اساسِ ارزیابی از تجربه های ی توتالیتاریسم
در نگاهِ من، جامعهی مدنی یک در برابر حکومت و بیرون از دایرهی آن مطرح میشود؛ و دیگر این که شامل کلیهی نهادها و حرکتها و جنبشهای سندیکایی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، ورزشی، محیط زیستی، حرفه ای، قومی، زبانی، جنسیتی، حزبی، رسانه های ارتباطی، بنگاه های انتشاراتی و نشریهها، و … میشود. طبیعتاً در باره ی مصداقهای خاص میبایست به تحلیل معینِ آن پدیده پرداخت
از دههی هشتاد میلادی مفهوم جامعهی مدنی مجدداً در سطح جهان به گونه ای وسیع مطرح شد. دلایل آن : یک، فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم «واقعاً موجود» و پایان جنگ سرد. تغییر سیاستهای راهبردی حکومتها و تغییر شکل کارکرد حکومتها در دنیای غرب، امکان فعال شدن جامعه مدنی در این کشورها را فراهم ساخت. دوم، بیزاری و دوری گزیدن قشرهای وسیعی از مردم از حزبهای سنتی حاکم. سوم، این مفهوم در کشورهای شرق اروپا که زیر سلطهی شوروی بودند، مطرح شد. به خصوص در سالهای 1973 تا 1983 از سوی روشنفکران چپ «لاییک» مخالف حزبی لهستانی مطرح شد و توانست به یک گفتمان تأثیر گذار تبدیل شود (سابقهی امر به مخالفتها و کارهای نظری روشنفکران اروپای شرقی در سالهای 1956 تا 1968 برمی گردد).
طرح دو باره و وسیع این مفهوم در دههی هشتاد میلادی در غرب و اروپای شرقی، تأثیر فراوانی در ایران گذاشت. ایرانی که در همان سالها با هم به لحاظ تغییراتی که در ساختار اقتصادیاش و هم به دلیل مشکلات و بن بست های که حکومت با آن رو به رو شده بود، از وضعیت مساعدی یا کمتر نامساعدی برای شکل گیری جامعه مدنی و پذیرفتن این مفهوم برخوردار بود.
با همهی تفاوتها چه در شکل و چه در ماهیت و چه در کارکرد این سه نوع حکومت، از منظر بررسی وضعیت جامعه مدنی در ایران، به چند عامل گفتمانی و کارکردی مشترک در هر سه حکومت میتوان اشاره کرد : یک، وجود و حاکمیت گفتمان پاتریمونیالیستی در هر سه حکومت (به رغم تفاوتهایی که میتواند در تبیین و شکل آن وجود داشته باشد)؛ دو، نظریهی شاهی ایرانی (هر چند به شکل نظریهی خلافتی جمهوری اسلامی) : فره ایزدی و بی پاسخ بودن حاکمیت در برابر مردم و تنها پاسخ گو بودن در برابر خدا؛ سه، تمرکز منابع قدرت و افزایش کنترل حکومت برمنابع قدرت (چه منابع اجبار آمیز و چه منابع غیر اجبار آمیز) و حاکمیت سلطه و بیزاری از مشارکت مردم در حیات سیاسی کشور و ادارهی زندگی اجتماعی-سیاسی خود. تفاوتها و نوع کارکردها طبیعتاً در این بحث منظور شده است. هم چنین بار شدید و رسمی ایدئولوژیک حکومت در جمهوری حکومت اسلامی.
در این بخش از بحث به وضعیت جامعه مدنی در دوران نزدیک انقلاب مشروطیت و پس از آن تا برآمدن رضا شاه، دوران سالهای 20 تا کودتای 28 مرداد، دو سال نخست پس از انقلاب 57 اشاره خواهد شد
یک: مرحله سالهای دهه شصت تا پایان جنگ : دورهی حاکمیت ایدئولوژی پوپولیستی و غیر ستیز. اتنقال کامل قدرت به گروه های اسلامی طرفدار ولایت فقیه و حذف کلیهی گروه های غیر خودی و هویتها و خود فهمیهای غیر حکومتی.
در پایان جنگ، در برابر مشکلات و بحرانها و بن بست های حکومت و جامعه، تا به امروز سه بدیل از سوی دست اندرکاران و نخبگان حکومتی عرضه شده است
دو: دوران اواخر دههی شصت تا اوایل دههی هفتاد. ایدئولوژی معطوف به سازندگی همراه با برخی بازاندیشی ها در ایدئولوژی پوپولیستی. تغییرات مهم در حوزهی سیاستهای اقتصادی، ضرورت بازسازی کشور پس از جنگ، بهبود در روابط خارجی، نوعی گشایش در فضای سیاسی داخلی. در این دوران، تغییراتی مهمی در نگاه و خود فهمی یک بخش از نخبگان حکومتی به وجود آمد که یکی از علتهای آن شکست در جنگ بود. هرچند که در کلیهی این تغییرات، نمیباید فرایند جهانی شدن را از نظر دور داشت.
سه: دوران هشت سالهی دولت خاتمی. در این دوران آقای خاتمی با طرح مفهوم جامعه مدنی – هرچند که نه خود و نه نطریه پردازانی دولتی درک روشنی از این مفهوم نداشتند – و گفت و گوی تمدنها، به حرکتی که در جامعه در حال شکل گیری بود، بعد بسیار وسیعی بخشید و گفتار ایدئولوژیک و جزم گرایی تعدیل شد. در این دوران ما شاهد گفت و گوی سیاسی در سطح رسانههای همگانی و شکل گیری یک جنبش دموکراتیک اپوزیسیون چند وجهی و شکل گیری نهادهای مدنی که بعضاً با سیاستهای تشویقی دولتی همراه بود، هستیم.
چهار: دورانی که با ریاست جمهوری احمدی نژاد شروع میشود. این دوران، از یک نگاه حاصل ترس شدید تمامیت خواهان حکومتی است که به این نتیجه رسیدهاند که نظام حاکم یارای تحمل کشیدن بار انتقاد و دخالتهای مردم را ندارد. در واقع تجربهی دورهی سازندگی از یک منظر و تجربهی دورهی سازندگی از منظری دیگر، آنان را به این نتیجه رسانده است که تنها با مشت آهنین و با بسته شدن جامعه میتوانند در برابر «دشمن» داخلی و خارجی خود و نظام را حفظ کنند. گفتمان حاکم در این دوران که به نوعی بازگشت به دوران دههی شصت است، دست کم در نگاه تمامیت خواهان، وصله ناجوری است برای وضعیت امروز ایران.
جامعهی امروز ایران به دلیل بسترهای فکری و فرهنگی موجود در ایران و به دلیل ساختار های اقتصادی و شکل گیری یک طبقهی متوسط قوی و به دلیل وضعیت بین المللی و جهانی شدن بسیاری از فرایند های جامعهها، بیش از هر زمانی برای شکل گیری یک جامعهی مدنی قوی آمادگی دارد. از جمله میتوان از این عاملهای مساعد نام برد :