Article

هشتم مارسپروین اردلان، آسیه امینی، پروین بختیارنژاد، منصوره شجاعی، خدیجه مقدم و رضوان مقدم به پرسش دویچه‌وله پاسخ داده‌اند. عامل پراکندگی جغرافیایی دلیل مشترک آنها برای عدم شکل‌گیری یک حرکت منسجم زنان در خارج از کشور است.
ماه‌های پایانی سال ۱۳۸۸، آغاز مهاجرت برای بسیاری از فعالان جنبش زنان بود؛ موجی که تا چندین ماه ادامه داشت و به تازگی متوقف شده است. چهره‌های سرشناس جنبش زنان که شاید تا آن زمان به مهاجرت فکر هم نمی‌کردند، در سرکوب کم‌نظیر آن روزها مجبور به ترک ایران شدند.
بیش از سه سال از آن روزها می‌گذرد. اکثر کسانی که به خارج از ایران آمده‌اند، سختی‌های روزهای اول مهاجرت را پشت سر گذاشته‌اند. اما چرا هنوز یک حرکت منسجم و مشخص از این فعالان زنان دیده نشده است؟ چه موانع و مشکلاتی بر سر راه شکل‌گیری یک “جنبش در تبعید یا مهاجرت” وجود داشته است؟ اگر چنین حرکتی وجود داشته، نمودهای بیرونی و عینی آن کدامند؟
این پرسش را با شش فعال زنان که در طول سه سال گذشته از ایران خارج شده‌اند در میان گذاشته‌ایم. پاسخ‌ها به ترتیب حرف الفبایی نام فامیل پاسخ‌دهندگان تنظیم شده‌اند.

پروین اردلان

نمی‌توان گفت برنامه منسجمی شکل نگرفته است؛ این که توقع داشته باشیم همه حول یک حرکت فعالیت کنند، نبوده و دلیلی ندارد باشد. اول اینکه تنوع فکری و روشی همان طور که درایران وجود داشت اینجا هم وجود دارد و دلیلی ندارد حالا که خارج هستیم همه حول یک موضوع حرکت کنیم. هرچند مواردی این چنین هم وجود داشته است. مثلا زمانی که تازه به خارج آمده بودم، توانستیم حرکت خوبی را حول بیانیه‌ای که در سایت “برابری جنسیتی برای ایران” Gender Equality for Iran در حمایت از زنان ایران منتشر شد، در میان گروه‌های زنان ایرانی و غیر ایرانی شکل دهیم؛ نه الزاما با فعالان خارج شده از ایران بلکه با کمک فعالان تازه خارج شده و فعالانی که قبلا از ایران خارج شده بودند و نیز فعالان کمپین در داخل و خارج.

من به دسته بندی خارج و داخل اعتقادی ندارم، وقتی هم در ایران بودم چنین اعتقادی داشتم و به آن عمل هم می‌کردم. ما از تجربه‌هایمان بهره می‌گیریم و با کمک هم به آنها شکل می‌دهیم. حرکت‌های از این دست کم نبوده و همواره شاهد شکل گیری حرکت‌هایی هرچند کوچک حول محورهای متفاوتی خواهیم بود.

اما اگر بخواهیم علت عدم انسجام در میان فعالان زن خارج شده از ایران را جستجو کنیم، فکر می کنم علاوه برموضوعاتی که در بالا ذکر کردم، دلایل زیاد دیگری هم وجود دارد، از جمله اینکه صرف بودن در یک فضای نسبتا آزاد و بدون فشار و سانسور، دلیل کافی برای شکل گرفتن یک حرکت منسجم نیست. افزون بر آن اگر در داخل، تفاوت آرا و شیوه و عملکرد وجود داشت در خارج هم همین طور است وحتی بیشتر شده است.

وقتی بستر فعالیت عوض می‌شود، نمی‌توانیم همان گونه که در گذشته بودیم عمل کنیم. درست است که ارتباط مجازی با فضای داخل ایران، فاصله را کمتر کرده اما به همان نسبت نوع وشکل و نقش فعالان را هم تغییر داده است. فضای جدید، الزامات فرهنگی- اقتصادی خودش را دارد و شناخت آن الزامات، نحوه حرکت در آن و یاد گرفتن مکانیزم‌های آن، زمان‌بر و انرژی‌بر است و علاوه بر آن بر زاویه دید هم اثر می گذارد. کسی که وارد دنیای جدیدی می‌شود، با مناسبات جدید هم روبروست و قطعا این مناسبات جدید هم بر او تاثیر می‌گذارد و هم تاثیر می‌پذیرد.

پراکندگی و فاصله جغرافیایی از دلایل دیگراست. پراکندگی جغرافیایی امکان گفتگو و تبادل نظر رو در رو را کم کرده است. ارتباط مجازی، کانال ارتباطی خوبی است اما برای اقدام به عمل موثر، همیشه کافی نیست. حتی در خارج از ایران هم می‌بینید که تجربه‌های موفق و مستقل نشست‌های سالانه بنیاد پژوهش‌های زنان یا سمینار سالانه‌«تشکل سراسری زنان دگر و هم-جنس-گرای ایرانی» به کار وزحمت فراوان نیاز دارد و جمع کردن فعالان در یک مجموعه چندان آسان نیست؛ همان طور که مستقل ماندن هم دشواراست.

آسیه امینی

به نظر من این سئوال یک پیش‌داوری با خودش دارد که من به آن نقد دارم. در واقع این پیش‌داوری یک بخش‌اش با این نگاه است که حرکتی شکل نگرفته و جنبه‌دیگر این پیشداوری این است که اگر این حرکت شکل گرفته، ما داریم نقدش می‌کنیم، یعنی یک جور انتقاد آگاهانه به آن می‌کنیم؛ من به هر دو جنبه‌این پیشداوری انتقاد دارم، دلایلم را هم ذکر می‌کنم.
اولاً من اعتقاد دارم که حرکت منسجم زنان در بیرون از کشور در سه سال اخیر وجود داشته ولی شاید این حرکت نامحسوس بوده است. ولی اساساً انتقاد من این است که جنبش زنان و فعالان زن بدهکار کسی نیستند. در واقع حرکت زنان برای دستیابی به حقوق برابر، یک حرکت خودآگاهانه‌خودخواسته، براساس نیازها، امکانات و شرایط روز و یک حرکت داوطلبانه بوده است.
این شرایط حالا تغییر کرده؛ یا به دلیل فشارهای سیاسی، یا تغییر شرایط و امکاناتی که ناخواسته به آن‌ها تحمیل شده، یا خیلی چیزهای دیگر. اینکه ما دائماً از طرف رسانه‌ها و از طرف کسانی که بیشتر نگاه نظارتی دارند، می‌شنویم که چرا این طور یا آن طور نشده، من فکر می‌کنم بخشی‌به این خاطراست که آن شرایط را درک نکرده‌ایم و اساساً دلایل و انگیزه‌ها و نیروی محرکه جنبش زنان را نگاه نمی‌کنیم و فقط نتیجه را می‌بینیم.
حالا برگردم به اصل سئوال شما و اینکه من اعتقاد دارم برخلاف خیلی از پیشداوری‌ها و برخلاف نظر ناظران منتقد، حرکت‌هایی در بیرون از ایران شکل گرفته است. اگر بخواهیم واقع‌بینانه نگاه کنیم، در داخل ایران هم، محفل‌ها و حتی حرکت‌های زنان سال‌ها به طور پنهانی و زیرپوستی در جامعه ‌‌ایران وجود داشت. سال‌ها ۸ مارس‌های فعالان حقوق زن در خانه‌هایشان و در محافل خصوصی‌برگزار شد. حتی نشست‌های هم‌اندیشی زنان، بارها به طور خصوصی برگزار شد تا آن‌ها به یک حرکت منسجم بیرونی رسیدند که جنبه‌عمومی داشت و دیگران و رسانه‌ها توانستند آن را ببینند.
در خارج از ایران هم همین طور است. شرایط ما به‌خصوص جغرافیای پراکنده‌ای که ما در آن قرار گرفته‌ایم، باعث شده که پیدا کردن همدیگر و تشخیص موقعیت‌هایی که داریم، مدت‌ها زمان ببرد و طول بکشد. با این وصف من باور دارم که فعالان حقوق زن یکی از معدود گروه‌هایی هستند که در بیرون ایران به طور مرتب با هم در ارتباط هستند، نشست دارند، حتی اگر شده نشست آنلاین دارند و در واقع سراغ برنامه‌ریزی می‌روند. این ارتباطات به نظر من نمود بیرونی هم یافته؛ شما به خیلی از کنفرانس‌های دموکراسی‌خواهی، برابری‌خواهی و آزادی‌خواهی نگاه کنید، حرکت فعالان زن را آنجا می‌بینید.
شرکت فعالان زن در این نشست‌ها این طور نبوده که یک نفر صرفاً دعوت شده و به آنجارفته؛ نه، من در جریان هستم که برای خیلی از این نشست‌ها ما با هم مشورت می‌کنیم، با هم ارتباط داریم، پیشنهاد می‌کنیم، ما حتی در مورد موضو‌ع‌ها با هم صحبت می‌کنیم. این جغرافیای پراکنده تأثیر خودش را می‌گذارد، ولی ارتباطات نوینی هم در اختیار همگان هست و این ارتباطات نوین این امکان را به ما داده که بتوانیم رابطه‌مان را حفظ کنیم.
شاید یک مقدار زود باشد، ولی می‌خواهم بگویم که بزودی در بهار امسال کنفرانسی به طور خاص مربوط به حرکت‌های جنبش زنان برگزار خواهد شد و به خاطر همین کنفرانس، ما چندین نشست آنلاین داشتیم. برخی از نمود‌ها به چشم می‌آید، اما پشت آن باید حرکت‌های زیادی انجام شده باشد تا این جنبه‌بیرونی و عمومی‌اش دیده شود. من اعتقاد دارم که اتفاقاً فعالان حقوق زن، البته مسلماً نه همه‌شان، ولی تعدادی که می‌توانند در کنار هم یک شبکه‌ای را تشکیل دهند، باهم کار و در کنارهم حرکت می‌کنند، به طور مداوم باهم ارتباط دارند و امیدوار هستم که به قول شما نمود بیرونی این حرکت هم بزودی دیده شود.

پروین بختیارنژاد

من هم مثل شما فکر می‌کنم که این حرکت شکل نگرفته است. اینکه چرا شکل نگرفته، فکر به چند عامل می‌شود اشاره کرد. یکی از مهم‌ترین عواملش این است که بین فعالانی که در خارج از ایران قرار دارند و مجبور به مهاجرت شده‌اند، هنوز یک ایده مشترکی شکل نگرفته است. در واقع در ایران پروژه‌ها و ایده‌های متعددی شکل گرفته بود و این ایده‌های متعدد باعث می‌شد که این افراد دورهم جمع شوند و برای اجرایی کردن آن پروژه‌ها برنامه‌ریزی کنند. ولی از زمانی که این‌ها خارج شدند، هنوز آن ایده‌ای که بتواند آنها را دورهم جمع کند، به نظر من اتفاق نیفتاده و شکل نگرفته است.
یکی از دلایل دیگری که می‌شود به آن‌اشاره کرد، پراکندگی ایرانیانی است که خارج از کشور هستند و به سختی می‌شود آنها را دور هم جمع کرد، مگر ضرورت‌هایی که متاسفانه معمولا هم اتفاقات تلخ هستند، این‌ها را کنارهم جمع کند و یک کار مشترکی از این‌ها دیده شود.
عاملی که به‌عنوان عامل سوم می‌توان به آن اشاره کرد، این است که در ایران، جمع شدن زنان در کنارهم و انجام دادن پروژه‌های مختلف و متعدد یکی از اصولش این بود که این افراد روی کف و حداقل مطالبات با هم به اشتراک برسند و براساس آن حداقل‌ها با هم کار کردن را شروع کنند. ولی فعالانی که از ایران خارج شده‌اند، شاید فضای آزاد خارج از ایران آنها را حداکثربین کرده است یعنی خیلی روی حداکثرها تأکید می‌کنند و زمانی که افراد مطالبات‌شان حداکثری شود و بخواهند به حداکثرها توجه کنند، جمع شدن این‌ها و انجام پروژه‌های مشترک به نظر من خیلی سخت می‌شود.
در خارج از ایران، اشتراکات هم حداکثری شده یعنی به‌عنوان مثال در ایران افراد معمولاً به گذشته‌ همدیگر کار نداشتند، اینکه چه طور عمل کردند، چه گذشته‌ای داشتند؛ مگر یک خط قرمزهایی که افراد به آن توجه داشتند و زمانی که این خط قرمزها مطرح نبود، افراد سعی می‌کردند که روی یک حداقل‌هایی که باهم مشترک هستند، کار کنند و بتوانند فعالیت‌های مشترکی را باهم داشته باشند. ولی اینجا برای کار مشترک، باید حتما گذشته مشترک هم وجود داشته باشد.
ما در ایران هم البته یک تجربه‌ ناموفقی داشتیم و آن این بود که سعی می‌کردیم پروژه‌های بزرگی را برای خودمان تعریف کنیم. مثلاً کمپین‌های متعدد که این کمپین‌ها هم خیلی به سرانجام نمی‌رسید. من فکر می‌کنم که ما باید مجدداً به روشی برگردیم که به پروژه‌های کوچک فکر می‌کند و مجموع آن پروژه‌های کوچک بشود یک ایده بزرگ. در نتیجه با اجرایی کردن پروژه‌های کوچک و روی کف مطالبات ومشترکات ایستادن و پس زدن این پراکندگی که در بین زنان اتفاق افتاده، ایده‌های جدید می‌تواند شکل بگیرد و می‌شود که این افراد دوباره دورهم جمع شوند و برنامه‌های جدیدی را شروع کنند. البته من این عزم را در بین این زنان می‌بینم ولی یک مقدار سست است. با توجه به شرایط ایران فکر می‌کنم که نیاز دارد این عزم شتاب بیشتری بگیرد و سرعت بیشتری به خودش بدهد.

منصوره شجاعی

ابتدا می‌خواهم بگویم که آن حرکت منسجمی را که شما متوقع هستید تا آنجایی که من اطلاع دارم در جریان‌های دیگر هم به آن شکل رخ نداده است، مگر در بخشی از جریان‌های صرفا سیاسی. اما خوب است که این سئوال از جنبش زنان می‌شود و این نشان میدهد که از جنبش زنان انتظار بیشتری بوده، به لحاظ این که در سال‌های اخیر نسبت به جنبش‌های دیگر انسجام بیشتری داشته و این توقع و سئوال ایجاد می‌کند.
البته این انسجام به طور مقطعی و موضوعی، حول برخی از محورها دیده شده که مشخصا مسائل حقوق بشری بوده است. یعنی وقتی که یکی از اعضای جنبش زنان دچار مشکلات حاد امنیتی می‌شود، زندانیان جنبش زنان مورد فشار قرار می‌گیرند، حقوق‌شان نقض می‌شود مثل اتفاقی که برای نسرین ستوده افتاد، یا اتفاقی که برای زنان روزنامه‌نگار می‌افتد، برای بهاره هدایت، ژیلا بنی یعقوب و… پیرامون این اتفاق یک سری فعالیت‌های حمایتی حقوق بشری انجام می‌شود . اما درواقع چون این جمع شدن‌ها و کمپین کردن‌ها حول موضوع‌های حاد و معطوف به یک وضعیت خاص است، طبیعتا منجر به ایجاد بستری برای ادامه همکاری نمی‌شود. در عین حال همین اتفاق‌های مقطعی و موضوعی که موجب همراهی و همدلی می‌شود، تبدیل به یک حرکت بزرگ و یا بسیج عمومی نمی‌شود که این را می‌توان به حساب پراکندگی جغرافیایی محل اقامت هریک از این افراد گذاشت.
اما در مورد فعالیت‌های مشخص جنبشی که بر مبنای مطالبات حقوقی و برابری خواهانه تعریف می‌شود، روش‌های دستیابی به این مطالبات باید میان اعضا تعریف شود، نظام‌مند شود، گفتمان مرتبط به آن تولید و ترویج شود، انگیزه سازی شود و… که این جریان در اینجا قطع شده و عواملی که برای ایجاد انسجام میان افراد لازم است کم کم دارد ازبین می‌رود.
این عوامل را من در پنج گروه دسته‌بندی می‌کنم: اول توافق بر سر مطالبه مشخصی که قراراست پیرامون آن، فعالیت جمعی انجام شود. دوم دغدغه‌های برانگیزاننده و نیز مشترک میان افراد، ‌سوم اهمیت دادن به کار جمعی در کنار فعالیت‌های فردی، چهارم تشخیص ضرورت ایجاد ائتلاف حتی در میان گروه‌های کم تعداد، پنجم برخورداری از نگاه عاطفی و همدلانه نسبت به اهداف جنبش و اعضای دلسوز به جای نگاه رقابتی و پلمیک‌های معمول در سازمان‌های سیاسی .
در ایران از سال ۱۳۸۴ آرایش و سازماندهی حرکت‌های جنبش زنان منطبق با مدل ائتلاف بوده، یعنی گروه‌های کوچک هرکدام فعالیت خودشان را داشتند و در عین حال برای یک موضوع یا مجموعه مشترکی از مطالبات دور هم جمع می‌شدند و می‌دانستند که برسر خیلی از مسائل هم با هم اختلاف دارند اما آنچه که مهم بود، موضوع آن ائتلاف مشخص بود. این پنج عاملی که گفتم در یک ائتلاف متکثر و پرتعداد، راحت‌تر حاصل می‌شد تا در گروه کوچکی که از محیط اکتیویستی خودش دور شده، دچار مشکلات زندگی در غربت و خارج از کشور شده، به دلیل پراکندگی جغرافیایی هم نتوانستند در شهرها و کشورهای نزدیک به هم باشند و از رابطه چهره به چهره که خودش مدعی معجره این نوع رابطه بوده، محروم شده است.
ضمنا عموما دارای رویکردهای مشترک هم نیستند و نهایتا برای گذران زندگی روزمره هم با توجه به سن وسال و موقعیت، دچار مشکلات فراوانی هستند. پس برای یک انسجام و یک عمل جمعی در میان این گونه افراد، نیازبه یک اهرم قدرتمند کمکی هست. اینجا نقش چهره‌هایی که دارای مشروعیت هستند بسیار با اهمیت است که اتفاقا تلاش‌های زیادی هم از سوی تک و توکی از این چهره‌های بارز صورت گرفته اما تا زمانی که زمینه عینی برای عمل مشترک ایجاد نشود، بازهم ما دچار این پراکندگی خواهیم بود .
تصور می کنم با توجه به تجارب گذشته و الگوهای مشابه، شاید تاسیس یک نهاد مشترک بتواند این انسجام را ایجاد کند. تجربه‌های مشترک این زنان در این سال‌ها اگر دریک نهاد کوچک دوباره جمع و تقویت شود و در داد ودهش با تجربه کشورهای دیگر قرار بگیرد، یک تیم اکتیویستی قوی در کنار تیم‌های آکادمیک متولد خواهد شد.
به هرحال کار اکتیویستی مشروط بر حضور واقعی افراد است. خیلی از فعالان معتقدند که با وجود اینترنت و فضای مجازی نیاز به جضورفیزیکی نیست ولی من کاملا مخالف هستم یعنی در مورد کار اکتیویستی، حضور و همکاری رو در رو و به قول کمپین یک میلیون امضا، ارتباط چهره به چهره ضروری است.

خدیجه مقدم

شیوه‌های کار فعالان جنبش زنان که مجبور به ترک ایران شده اند، متفاوت است. برخی در ایران هم به صورت حرفه‌ای کار می‌کردند و با بودجه‌هایی که برای اجرای پروژه‌هایشان می‌گرفتند، روزگار می‌گذراندند. این گروه در خارج از کشور هم به همان شیوه عمل می‌کنند ضمن این که امکانات فراوان‌تری در اختیار دارند و در سایه امنیتی که در اینجا وجود دارد، پروژه‌هایشان را بهتر هم اجرا می‌کنند. ولی اکثریت فعالان جنبش زنان که همیشه خط قرمزهایی برایشان مهم بوده و هست، با این که امکانات بالقوه ای دارند، نمی‌توانند آن را به حالت بالفعل درآورند. ضمن این که فکر و اشتیاق بازگشت به ایران موجب می‌شود نتوانند برای دراز مدت فکر و برنامه‌ریزی کنند.

مشکلات مهاجرت برای این بخش از زنان هم کم نیست؛ مشکلات مالی و پراکندگی جغرافیایی از مهم‌ترین این مشکلات هستند ولی این بدان معنا نیست که هم‌فکری، هم‌زبانی، همدلی و همکاری وجود نداشته باشد. اتفاقا این مهاجرت اجباری و دردهای مشترک دیگری که به سایر دردها اضافه شده، ما را به هم نزدیک تر کرده و بهتر یکدیگر را درک می‌کنیم.

من به شخصه فکر می‌کنم ما باید ازاین توفیق اجباری استفاده کنیم و از نظر تئوری و عمل فمنیستی، خودمان را قوی‌تر کنیم و بیشتر بیاموزیم و شتابزده خودمان را درگیر تاسیس سازمان‌های جدید نکنیم .هر کدام از ما می‌توانیم در انجمن‌های مختلف حقوق بشری، زنان، صلح، محیط زیست، کودکان و… در اروپا و آمریکا فعالیت داشته باشیم و ضمن این که از آن‌ها می‌آموزیم، مسائل جامعه‌ ایران را هم جهانی کنیم و به حامیان خود بیافزاییم .

من خوشحالم که فعالان جوان جنبش زنان ایران از دوره‌ای که شاید بتوان گفت دوره‌رکود جنبش زنان است، استفاده کرده ودر داخل و خارج از کشور ضمن فعالیت‌های برابری خواهی در حد مقدور، به تحصیلات دانشگاهی خود ادامه می‌دهند و به روشنی روزی را می‌بینم که با دانش و تجربه بیشتری در داخل ایران، سه نسل از زنان دوشادوش هم برای برابری و عدالت تلاش خواهیم کرد.

رضوان مقدم

به نظر من دلایل متعددی زمینه ساز نبود یک حرکت منسجم و سازمان‌دهی‌شده در خارج از کشور توسط فعالان حقوق زن است که در جریان سر کوب فعالان مدنی در ایران، ناچار به ترک کشور شده‌اند. صرفنظر از مشکلات ناشی از خروج اجباری، این افراد با یک‌سری دشواری‌های عام هم مواجه هستند مانند آموختن زبان و تطابق دادن خود با فرهنگ ومحیط کشور میزبان و آغاز یک زندگی نو در محیطی کاملا نو که خواه ناخواه بخش عمده‌ای از وقت و انرژی آن‌ها را می‌گیرد.

به علاوه یکی از دلایل مهم عدم انسجام فعالان حقوق زن در خارج از کشور، پراکندگی جغرافیایی است. دلیل دیگرش به باور من انجام کارهای پرژوه‌ای کوچک است که غالبا به صورت فردی انجام می شود و در حقیقت یک شغل محسوب می‌شود و دیگر نمی‌توان به آن کار داوطلبانه گفت. این روش کار کردن ضمن صرف وقت و انرژی بسیار، سبب منزوی شدن و دور شدن فعالان حقوق زن از هم شده است.

به دلیل فشارهایی که بر فعالان مدنی داخل کشور وجود دارد، بخش قابل توجهی از نیروهای فعال جنبش زنان وارد حوزه حمایت‌گری در فضای مجازی از طریق فیس‌بوک و یا وبلاگ‌نویسی شده‌اند که آن هم در سطح فردی عمل می‌کند. البته گاه بنا برشرایط ممکن است این فعالیت‌ها منجر به یک عمل جمعی بشود؛ مثل کمپین‌های مختلفی که پس از جریان انتخابات در فضای مجازی شکل گرفت.

سازمان یافتن و سامان‌دهی یک حرکت هدفمند چه در خارج و چه در داخل ایران برای نیروهای خواهان تغییر، یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است که به صورت جدی باید به بحث و چالش کشیده شود. تجربه نشان داده است که هرگاه نیروهای مختلف، حول هدف معینی منسجم شده و با هم همکاری کرده‌اند، تاثیر گذاری بیشتری هم داشته اند. به طور مشخص می‌توانم به جمع هم‌اندیشی زنان، کمپین یک میلیون امضا، منشور زنان و همگرایی زنان اشاره کنم. در همه این حرکت‌ها یک عنصر مشترک وجود دارد و آن هم تعریف یک هدف و یا خواسته مشخص است که ضرورت یک حرکت مشترک را در پی دارد. با تحلیل شرایط و انتقال حوزه فعالیت از سطح فردی به جمعی، می‌توانیم امیدوار باشیم که حرکتی منسجم و هدفمند توسط زنان در خارج از ایران شکل بگیرد.

پیوند این مطلب در تارنمای دویچه وله فارسی

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

Navigation

Social Media