Article

دکتر سهراب رزاقی فقدان آموزش حقوق بشر در نظام آموزش و پرورش ایران، ارزیابی و آسیب‌شناسی نبود چنین نوع آموزشی و هچنین نقش آموزش حقوق‌بشر در شکل‌گیری جامعه مدنی و بالاخره تاثیر اپوزیسیون ایران در شکل‌گیری جامعه مدنی پویا در ایران، پرسش‌هایی بود که باعث طرح این گفتگو گردید. گفتگویی با دکتر سهراب رزاقی، استاد پیشین دانشگاه علامه طباطبایی و کار‌شناس جامعه مدنی.

آقای رزاقی که از آغاز دهه‌ی ۸۰ خورشیدی در قالب موسسه غیرانتقاعی «کنشگران داوطلب» به فعالیت‌های آموزشی، پژوهشی و ظرفیت‌سازی فعالان و سازمان‌های جامعه مدنی می‌پرداخت، در آبان ماه ۸۶ توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و مدتی را در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر برد. او پس از انتخابات خرداد ۸۸ از ایران خارج شد و چندی پیش به طور غیابی به به ۲۰ سال زندان و جریمه نقدی ۵۵۰ هزار یورویی محکوم گردید.

وی در این گفتگو به لزوم و باید‌ها و چگونگی تحقق جامعه مدنی در ایران پرداخته است.

آموزش دموکراسی و حقوق بشر در نظام آموزشی فعلی ایران چه جایگاهی دارد و نبود چنین جایگاهی چه معایبی را در پی دارد؟

متاسفانه  هرگز موضوع دموکراسی و حقوق بشر  درنظام آموزشی  ما جایگاهی نداشته است.  به همین دلیل آن چیزی که در نظام آموزشی ما همواره مسلط و حاکم بوده گفتارهای دموکراسی ستیز و اندیشه های ضد حقوق بشر است. چرا که همواره صاحبان قدرت در ایران ، دموکراسی و حقوق بشر را دارای ریشه ی غربی وآنرا  ایدئولوژی بدخیم بشری می پنداشته اند. محصول چنین نظام آموزشی، شکل گیری و تربیت  شخصیت های اقتدارگرا است  که مهمترین مشخصه چنین شخصیتی ،  داشتن روحیه مازوخیسیتی  و سادیستی است بعبارت دیگر دگرآزاری و خود آزاری است.    همچنین  این نظام آموزشی باعث می شود  که در سطح جامعه، یک رابطه ی آمرانه و و نابرابر شکل گیرد بهمین خاطر می بینیم که این نوع رابطه  عمودی و آمرانه هم در سطح خانواده و مدرسه و هم در سطح جامعه وجود دارد. این چرخه ها مرتبا یکدیگر را بازتولید می کنند و این امر باعث می شود که اساسا در جامعه ی ما، رویکردی غیر دموکراتیک و غیر حقوق بشری مسلط باشد روابط و مناسبات دمکراتیک در حاشیه قرار گیرد.
رویکردغیر دمکراتیک و غیر حقوق بشری باعث می شود که همواره به شهروندان به مثابه افراد غیربالغ و صغیر نگریسته شود و رابطه ایی نابرابر بین شهروندان و… در جامعه شکل گیرد شهروندانی منفعل درجامعه ظهورو بروز یابد در حالیکه لازمه یک جامعه دموکراتیک، شهروندانی فعال است.   مهمتراز همه در نبود آموزش دموکراسی و حقوق بشر شهروندان از حق آگاهی از حقوق شان، ابزاری برای یادگیری، اقدام و تغییر محروم میشوند همچنین تمایزها و تفاوت ها  در جامعه به رسمیت شناخته نمی شود و حقوق انسانها، گروههای اجتماعی نادیده گرفته می شود و بطور مستمرنقض می گردد. فرهنگ خشونت و سکوت جایگزین فرهنگ مدارا ورواداری میشود. از همه مهمتر باعث می شود که شهروندان نتوانند از منظر معیارهای دموکراتیک و حقوق بشر به  خود ومحیط اطراف شان بنگرند و برمبنای آن به داوری بپردازند

دستاورد هایی که یک نظام آموزشی صحیح می تواند برای ایران امروز ما داشته باشد چیست؟ در خصوص بایدهای الزام آوری که وجود دارد و مواردی که تحول سیستم آموزشی امروز را بایسته و الزامی می کند توضیح دهید؟

این نکته ی مهمی است که اساسا نوعی دگردیسی و تحول بنیادین باید در نظام آموزشی ما رخ بدهد؛ یعنی نظام آموزشی ما ازیک نظام تکلیف مدار به نظام حق مدار تحول یابد.  چرا که در نظام های جدید آموزشی است که بحث حق مداری و حقوق انسانها مطرح می شود. به همین خاطر است که در نظام آموزشی جدید ، آموزش دمکراسی و حقوق بشر در مر کز ثقل آن قرار دارد شما می دانید که آموزش دموکراسی و حقوق بشر فرآیندی دائمی و مستمر است که به وسیله ی آن همه ی مردم در تمامی سطوح  و گروههای اجتماعی، احترام به شان انسانی و تضمین این حقوق در همه ی جوامع بشری را فرا می گیرند. مسئولیت آموزش حقوق بشر با تمام گروههای اجتماعی  جامعه اعم از دولت، سازمان های مدنی، انجمن های حرفه ای و صنفی و تک تک احاد جامعه است.  در این نظام آموزشی، آموزش حقوق بشر و دموکراسی دو هدف اصلی را دنبال می کند، یکی بحث یادگیری حقوق بشر و دموکراسی  و دیگری یادگیری برای حفظ حقوق بشر و دموکراسی است. ما باید  همواره در آموزش دمکراسی و حقوق بشر این دو جنبه را مد نظر داشته باشیم. آموزش حقوق بشر به معنی یادگیری آن، جنبه ی شناختی دارد. اما یادگیری برای حفظ حقوق بشر، جنبه ی مهارتی و کارکردی دارد. بنابراین ما باید تلاش کنیم که نظام آموزشی ای که حق مدار و مبتنی برحقوق انسانی است  در جامعه ایرانی شکل گیرد  و به هر دو بعد آن یعنی هم جنبه ی شناختی و هم جنبه ی مهارتی توجه داشته باشد.. آموزش برای حفظ حقوق بشر و دموکراسی به معنی درک پذیرش اصول برابری، شان انسانی افراد و تعهد نسبت به رعایت حفظ حقوق تمامی مردم است.
هدف آموزش دمکراسی و حقوق بشر  شفاف سازی ارزش ها و تغییر نگرش هاست. تغییر نگرش ها از رابطه ی عمودی و نابرابر به رابطه ی افقی و برابر است . توسعه ی همبستگی است که بر مبنای آن همه ی انسانها با هم برابرند و آموزش مهارت هایی که منجر به حمایتگری از حقوق بشر  و دموکراسی می شود. این رویکرد باعث می شود که بر مبنای این آموزش ها ما یک تحلیل موقعیتی از نگاه حقوق بشر ، دموکراسی و راهبردی کردن واکنش ها نسبت به بی عدالتی و عدم توازن قدرت داشته باشیم. بنابراین دموکراسی و حقوق بشر را باید در سطوح مختلف فردی، جمعی و نهادی ترویج کرد و از آنها دفاع کرد. باید این اصول را یاد بگیریم و تلاش کنیم در زندگی فردی به آنها عمل کنیم و صرفا در حد شعار باقی نماند. ما کمتر می بینیم که دموکراسی و حقوق بشر در زندگی روزمره  ما درست درک شده باشد و با مسئولیت های ما پیوند بخورد.

روش های عملیاتی که به این مساله سویه های پراتیگ می دهد چیست و چه روش های عملی باید در نظر گرفته شود تا شاهد بسط این گفتمان باشیم به طوری که هم در قالب مهارتی و هم آموزشی که شما ذکر کردید به نتیجه برسیم؟ روش های عملی چیست و چه تحولاتی در نظام آموزشی ما باید رخ دهد، چه نهادهایی باید جا به جا شود یا چه چیزی در کتب درسی تغییر کند؟

ببینید در چند سطح می شود این بحث را انجام داد. یکی بحث گفتمانی است. گفتمان ها هستند که اندیشه ها و رفتار ها را شکل و جهت می دهند. بنابراین اولین تحولی که باید صورت بگیرد تحول گفتمانی است. یعنی گفتمان هایی که دموکراسی ستیز و ضد حقوق بشر هستند اساسا نمی توانند حامل چنین تحولی در رفتار ها باشند. بنابراین اولین گام در رسیدن به این هدف این است که  این تغییر گفتمانی در جامعه ایرانی صورت گیرد و گفتمان دموکراسی و حقوق بشر وارد ساختارخانواده، نظام آموزشی و ساختار جامعه ی ما بشود. ما تا کنون هر جا بحث دموکراسی و حقوق بشر را مطرح کرده ایم، بیشتر جنبه ی اشتیاق داشته است اما باید بدانیم اشتیاق صرف به ایجاد و توسعه زندگی دموکراتیک و لزوما به پیدایش نهادهای مدنی و جامعه آزاد نمی انجامد و از اینرو من معتقدم دموکراسی فقط بینش یا شیوه ای فکری و فرهنگی نیست بلکه دموکراسی بیش از هر چیز واقعیتی جامعه شناختی ست آنچه دموکراسی را محقق می سازد نهادهای دموکراتیک و سازمانهای جامعه مدنی است. اما متاسفانه تا کنون علیرغم مبارزات یکصد ساله ما ایرانیان برای دموکراسی، نهاد های دموکراتیک ، جامعه مدنی و نهاد های حقوق بشری در جامعه ی ایران نهادینه نشده اند. در حالی که برای آنکه ما بتوانیم این هدف را پیش ببریم باید به نهاینه کردن نهاد های دموکراتیک و حقوق بشر اقدام کنیم. یعنی در کنار تحول گفتمانی که باید به نهادسازی بپردازیم. موضوع مهمی که در این بحث باید به آن اشاره کنم  بحث آزادی انجمن ها و سازمانهای جامعه مدنی است. تا زمانی که آزادی تاسیس و فعالیت  انجمن ها در ایران تحقق پیدا نکند، تحقق دموکراسی و حقوق بشر سرابی بیش نخواهد بود. به این دلیل این سخن را می گویم که افراد به تنهایی نمی توانند در مقابل قدرت مسلط و سلطه گری که بر جامعه مسلط است  بایستند. تنها زمانی می توانند قدرت را مهار کرد که ابزار لازم را در اختیار داشته باشند، یعنی قدرت اجتماعی را، در این صورت  است می شود توازن بین قدرت سیاسی و اجتماعی ایجاد کرد و مبارزه را پیش برد. بنابراین راه عملی که می شود در این راستا پیشنهاد کرد بحث آزادی انجمن ها و نهادینه کردن نهاد های مدنی است. در کنار این موضوع بحث ساختار قدرت سیاسی و سایر ساختارهای قدرت است. این ساختار قدرت در خانواده ی ما به یک شکل عمودی و در رابطه ی پدر و مادر و فرزندان وجود دارد و همچنین در مدرسه ی ما و بعد هم در ساختار سیاسی ما که این چرخه ها یکدیگر را بازتولید می کنند. بنابراین ما باید سعی کنیم این روابط و مناسبات موجود را تغییر دهیم و به یک رابطه ی برابر تبدیل کنیم و این خود تحولی است که باید در ساختار خانواده ی ، مدرسه و جامعه ما صورت بگیرد و در روابط و مناسباتی که وجود دارد و…. من فکر می کنم اگر این تحول ایجاد شود در کنار تحولاتی که در ساختار اجتماعی و فرهنگ عمومی ما صورت می گیرد، می تواند بیانگر این باشد که ما از یک پارادایمی به پارادایم دیگری حرکت کرده ایم.

در خصوص نظام آموزشی می خواهم به نقش دولت و نهاد های خصوصی اشاره کنم. شما معتقدید که کدام نهاد باید متولی اصلی نظام های آموزشی باشد؟

من معتقدم آموزش دموکراسی و حقوق بشر مسئولیت تک تک آحاد جامعه است و گرچه این موضوع نافی مسئولیت دولت نیست  بعبارت دیگر آموزش دموکراسی و حقوق بشر درهر جامعه  ایی مسئولیت مشترک دولت، جامعه مدنی و بخش خصوصی است. هیچ گروهی نمی تواند  از این مسئولیت شانه خالی کند..

نهاد های اپوزسیون در حوزه ی عمل چگونه می توانند جامعه ی مدنی را بسط بدهند، یعنی ما نیاز دازیم که چه اتفاقاتی در حوزه ی عمل رخ بدهد، چه نهاد هایی فعال شوند و این نهاد ها چگونه می توانند منجر به شکل گیری یک جامعه ی مدنی در ایران شوند؟
در حدود صد سال است که مردم ایران برای رسیدن به دموکراسی تلاش می کنند. اما مهم ترین نکته ایی که در این صد سال می توان از رفتار ما ایرانیان فهمید  این است که نتوانسته ایم تاکنون دموکراسی را به مثابه یک روش سازماندهی اجتماعی برگزینیم. صرفا  در حد یک دغدغه و اشتیاق مطرح کرده ایم.  درکنار این مساله، علت دیگری که دموکراسی در ایران تحقق پیدا نکرده است، ناشی از فقدان یک جامعه ی مدنی قوی و قدرتمند است . گرچه این دغدغه بعداز انقلاب مشروطه توسط برخی از نیروهای اجتماعی و روشنفکران  مانند  نشریه ی کاوه مطرح شد. بعد از اینکه انقلاب مشروطه با مشکلاتی مواجه شد و از آرمان های خودش دور شد، در مجله ی کاوه این موضوع مطرح می شود که  صرف جابجایی سیاسی در ایران راه به جایی نمی برد، مگر اینکه در ایران جامعه ی مدنی شکل بگیرد. یعنی برخی از رهبران مشروطه در آن دوران تاریخی به این موضوع پی برده بودند که صرف جابجایی قدرت سیاسی، راهی به جایی نمی برد روی جامعه مدنی سازی تاکید داشتند اما این صداها آنزمان بازتاب چندانی در بین گروه های اجتماعی ی سیاسی ما  پیدا نکرد و امروز هم آن غفلت همچنان ادامه دارد.  چرا که در تمام این سال ها گروه های سیاسی ما همواره به دنبال کسب قدرت سیاسی و جابجایی قدرت سیاسی بوده اند. این فرهنگ از زمان های گذشته تا حال ادامه داشته و در میان اپوزیسیون ما امری ساری و جاری بوده است. من معتقدم  در شرایط کنونی نیز پیش از این که به دنبال این باشیم که چه کسی باید حکومت کند ، باید چگونه حکومت کردن را یاد بگیریم. باید یاد بگیریم که چگونه می شود قدرت سیاسی را در ایران مهار کرد. حالا این قدرت سیاسی هر کسی که می خواهد باشد. من معتقدم تنها با انباشت قدرت اجتماعی است که ما می توانیم قدرت سیاسی را در ایران مهار کنیم. باید این تغییر رفتار و تغییر نگرش را به وجود آوریم. اگر چنین اتفاقی بیافتد ما می توانیم از توسعه یافتگی سیاسی سخن بگوییم. ولی اگر نتوانیم جامعه ی مدنی قوی و قدرتمندی را شکل دهیم، در نتیجه نمی توانیم شهروند قدرتمندی هم داشته باشیم. جامعه ای که جامعه ی مدنی قوی و شهروند قدرتمند نداشته باشد، اسیر استبداد و دیکتاتوری خواهد بود.  از اینرو من معتقدم  در شرایط کنونی مهمترین پروژه اجتماعی که ما ایرانیان باید دنبال کنیم ، دو پروژه جامعه مدنی سازی و پروژه قدرتیابی شهروندان است . درصورت اجرایی شدن این دو پروژه اجتماعی است که می توانیم انتظار داشته باشیم که تحولی که در آینده ی ایران رخ می دهد، تحولی دموکراتیک باشد.

مقصودتان از جامعه مدنی سازی چیست؟
ما می توانیم دو نوع رویکرد نسبت به جامعه ی مدنی سازی داشته باشیم. رویکرد اول رها کردن جامعه مدنی به حال خود و رشد آن بصورت خود رو  است که در این رویکرد  جامعه ی مدنی مثل علف هایی خودرو رشد می کند وفاقد طرح و برنامه ایی از پیش تعیین شده است من معتقدم  این شکل جامعه ی مدنی لزوما مترادف با جامعه ی مدنی دموکراتیک و توسعه گرا نیست و چه بسا ممکن است ضد دموکراسی و ضد توسعه هم باشد. و در جوامع زیادی این اتفاق افتاده است. اما رویکرد دوم این است که ما چگونه می توانیم یک جامعه ی مدنی دموکراتیک و توسعه گرا بسازیم. اینجاست که نیاز داریم یک طرح و برنامه ای برای ساختن جامعه ی مدنی داشته باشیم. این جامعه ی مدنی می تواند متناسب با سرمایه ی اجتماعی مان، امکانات و ظرفیت هایی که وجود دارد ساخته شود. بنابراین ما نیازمند یک طرح و برنامه برای ساختن یک جامعه ی مدنی هستیم که بتواند حامل توسعه و دموکراسی برای جامعه ی ایران باشد.

می خواهم درباره ی همین طرحی که به آن اشاره کردید صحبت کنیم. آیا شما به عنوان فعالی در حوزه ی جامعه ی مدنی، طرحی برای ایجاد جامعه ی مدنی دارید؟
جوابم به این سئوال شما مثبت است اما این طرح لزوما نمی تواند طرح کاملی باشد و همه ی جوانب را در نظر گرفته باشد، چون اساسا در مرحله ی عمل است که طرح ساخته می شود، شکل می گیرد و کامل می شود. ولی در مجموع می توان اجزاء و عناصر کلیدی این طرح را بیان کرد و مشخص کرد که چگونه این فرایند شکل می گیرد. اما در ابتدا  مهمترین مساله آنست که درک روشنی از جامعه مدنی  و جامعه مدنی سازی داشته باشیم  امروزه گروه های زیادی از جامعه مدنی صحبت می کنند اما مشخص نیست از کدام مفهوم جامعه مدنی سخن می گویند وتلقی شان از این مفهوم جیست . اولین گام این است که ما بتوانیم جامعه ی مدنی را به عنوان یک مفهوم مستقل تعریف کنیم و نه به عنوان ابزار. چون در صورت ابزاری دیدن همان اتفاقی می افتد که در انقلاب مشروطه و انقلاب 57 رخ داده است یعنی جامعه ی مدنی صرفا  ابزاری برای رسیدن به قدرت شده است ولی بعد می بینیم که خود همان جامعه ی مدنی در مراحل بعد قربانی شده است. یعنی در هر دو تجربه ی بزرگی که در تاریخ معاصر داشتیم، این اتفاق افتاده است. اما طرحی که من از آن برای جامعه مدنی سازی در جامعه ایرانی سخن می گویم دارای چهار مولفه است در اینجا من به اجمال به برخی از وجوه آن می پردازم  و تفصیل آنرا به زمان دیگری موکول می کنم اولین مولفه آن  در سطح گفتارهاست که باید تلاش کنیم موضوع جامعه مدنی تبدیل به یک مساله عمومی شود  تا اندیشه ها و گفتار های مدنی بر جامعه ایرانی در سطح روشنفکران، نیروهای اجتماعی و مردم مسلط شود و گفتارها دمکراسی ستیز و ضد حقوق بشری به حاشیه رانده شود. دوم توانا سازی محیط  است منظورم محیط سیاسی، حقوقی، اجتماعی و…است از اینرو باید به توانمند سازی محیط باید اقدام کرد چون جامعه مدنی در یک بستر مناسب است که می تواند رشد کند و نقش آفرین باشد و سومین مولفه،  انجمن ها وسازمانهای جامعه مدنی هستند که باید برای ظرفیت سازی و توانمندسازی آنان به لحاظ دانشی و مهارتی اقدام کرد و چهارم، کنشگران مدنی هستند  باید به آنان آموزش های مدنی داد تا بتوانند به مثابه مهندسین اجتماعی در جامعه اقدام کنند و تاسیس و تحکیم جامعه مدنی اقدام کنند.
نکته دیگری را که باید به آن اشاره کنم  آنستکه جامعه مدنی سازی را باید متناسب با شرایط   و موقعیتی که در آن بسر می بردطراحی کرد از اینرو لازم است دوران ماقبل گذار به دموکراسی یا دوران حاکمیت اقتدارگرایان ، را ازدوران گذار به دمکراسی و تحکیم آن تفکیک قائل شویم جامعه مدنی سازی در هریک از این ادوار، مستلزمات و لوازمی دارد که باید به آن پرداخته شود

برای این طرح شما چه ساختار حقوقی نیاز است و در حوزه های حقوقی و آموزشی چه پیشنهاداتی دارد؟ ممکن است به صورت عینی در این خصوص مواردی را ذکر کنید؟

ساختار حقوقی ما اساسا به بحث سازمانهای جامعه مدنی توجهی نمی کند و مهمترین قانونی که در رابطه با جامعه مدنی وجود دارد مربوط به قانون تجارت 1311 است که بعد ها در سال 1337 اصلاحیه ای بر قانون سال 1311 نوشته شده بود زده شد که مربوط به موسسات غیر انتفاعی و غیر تجاری است. یا در اصل 27 قانون اساسی هم به صورت کلی این بحث مطرح شده است. ولی این ساختار حقوقی که الان وجود دارد محدودیت های زیادی برای فعالیت انجمن ها و سازمانهای مدنی  ایجاد می کند. بنابراین تحولی که باید صورت بگیرد این است که این آزادی حق تاسیس و فعالیت  انجمن ها و سازمانها جامعه مدنی  به رسمیت شناخته شود. ایران یکی از کشورهایی است که اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و میثاقین حقوق بشر را پذیرفته است، بنابراین باید به آزادی حق تاسیس و فعالیت  انجمن ها و سازمانها جامعه مدنی  تن بدهد. بنابراین نیاز داریم که با یک بسیج عمومی این کار را پیش ببریم و این بحث آزادی انجمن ها را در ایران جدی بگیریم و این تغییر  در ساختار حقوقی صورت بگیرد.

با توجه به اینکه در ایران امروز یکی از نگرانی های جدی که بعد از گذار ایران به دموکراسی وجود دارد همین بازتولید خشونت است، ممکن است درباره ی رابطه ی خشونت و بازتولید خشونت در یک جامعه و اینکه آموزه های دموکراسی در یک جامعه مدنی چه نقشی می تواند در مهار این خشونت داشته باشد توضیح دهید؟

 یکی از معضلات عمده ی جامعه ی ما خشونت است و خشونت در تار و پود جامعه ی ما تنیده شده و در عین حال اساسا امر مذمومی تلقی نمی شود و در همه ی سطوح نیز وجود دارد. این خشونت هم خشونت گفتاری (زبانی و کلامی) است و هم خشونت فیزیکی است که امروزه رخ می دهد و روز به روز هم افسارگسیخته تر می شود. در کنار بحث خشونت بحث حس انتقامجویی است که در جامعه وجود دارد و فرهنگ خشونت، فرهنگ انتقامجویی و حس انتقامجویی را تقویت می کند. بنابراین هر گروهی که بخواهد برای آینده ی ایران طرحی داشته باشد باید به این معضل عمیق اجتماعی پاسخ دهد . به همین دلیل آموزش دموکراسی و حقوق بشر نقش مهمی در این فرایند ایفا می کند من فکر می کنم باید در مقابل مدرسه ی خشونت مکتب عدم خشونت را بسط و گسترش داد. فرهنگ عدم خشونت و فرهنگ صلح صرفا یک ابزار نیست بلکه رویکرد ما به جامعه و برای حل و فصل منازعات اجتماعی باید به سمت عدم خشونت باشد. اساسا صلح سازی یک نوع مهارت است که جامعه ی مدنی در این قسمت می تواند نقش مهمی را ایفا کند و آموزش دهد که ما چگونه می توانیم اختلافات خودمان را به صورت مسالمت آمیز حل کنیم. چون می دانیم که اساسا در همه ی جوامع اختلافات، برخورد ها و تنازعات  وجود دارد. ولی در نظام های دموکراتیک تلاش می شود این اختلافات با روش های مسالمت حل شود. خود سیستم رای گیری و رای، آیینی برای حل و فصل اختلافات است. جامعه ی مدنی در اینجا در تایید قواعد بازی به خصوص در رقابت های سیاسی و رقابت های اجتماعی می توانند نقش مهمی داشته باشد. یعنی در کنار صلح سازی و آموزش مهارت های صلح سازی در این قسمت می تواند نقش ماندگاری را ایفا کند. به همین دلیل است که اگر تلاش می کنیم ایران در آینده به سمت دموکراسی برود، بنابراین باید تلاش کنیم این مهارتهایی که برای بقای یک نظام دموکراتیک لازم است را بیاموزیم و آموزش بدهیم.

به عنوان آخرین سوال با توجه به اینکه شما به بحث انجمن ها اشاره کردید، این انجمن ها تا چه حد می توانند توده ای شوند؟ تا چه حد می توانند در بین مردم بسط پیدا کنند و برای اینکه این اتفاق بیافتد چه لوازمی نیاز است؟

این امر به آن گفتمان مسلطی که می توان در جامعه ایجاد کرد بازمی گردد. امروزه موضوع جامعه ی مدنی، حقوق بشر و دموکراسی یک امر حاشیه ای است. اگر ما بخواهیم تحولی صورت بگیرد اولین کاری که باید انجام دهیم این است که  بتوانیم این گفتارها را به عنوان یک مساله ی عمومی و گفتمان مسلط در ایران جا بیاندازیم. این نکته ی مهمی است که باید فعالین مدنی به آن توجه نشان دهند. هنگامی که گفتمان حقوق بشر مسلط می شود همه ی مردم با لنز حقوق بشر و دموکراسی به جامعه و اطرافشان نگاه می کنند. یعنی حساس شدن به حقوق بشر و دموکراسی در زندگی روزمره به اهمیت این یادگیری می افزاید. ما زمانی که توانستیم این نگاه و رویکرد را در جامعه مسلط کنیم که افراد با رویکرد حقوق بشری و رویکرد دموکراتیک به مسائل نگاه  کنند، آن زمان می توانیم بگوییم که ما موفق شده ایم که این مساله را به یک مساله ی عمومی تبدیل کنیم. اما متاسفانه حتی در روشنفکری ایران هم کمتر می بینیم که به موضوع حقوق بشر و دموکراسی توجه شود. یعنی این مسائل چه در میان دانشگاهیان ما و چه در سایر گروه های روشنفکری به یک مساله ی عمومی تبدیل نشده است. اگر بخواهیم مرحله به مرحله عمل بکنیم، اولین گام این است که ما در سطح روشنفکری و در سطح دانشگاهی این را به مساله ی عمومی تبدیل کنیم. بعدا از آن می توان امیدوار بود که از این مرحله پا فراتر بگذاریم و به مرحله ی توده ای شدن و فراگیر شدن آن بپردازیم.

عبدالرضا احمدی

 

پیوند این مطلب در تارنمای بامداد خبر

 

 

 

Navigation

Social Media